نمی دانم از درد گریختی یا من ؟!
که دستهایم طعم درد می دهد وصدایم شبیه توبه ی گرگ است ! ...
من از آواره گی ی سالهای پیش از این با تو حرف زدم
و زندگی مستعارم را به پیشنهاد تو از تناسخ خاطره های ناقصمان به بلوغ دردناکی مبتلا کردم
چه اعتراف سهمناکی بود وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم
من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ مردانه را لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .
ولی کاش شکوه تنهاییم را نمی آشفتی
من از زل زدن خورشید روی پنجره بیزارم
و بخشش ابر یادم داد که ببارم وبگذرم...
حالا آینه ها را به باقی روزهای تو تقدیم می کنم تا از انعکاس خنده هایت مست شوی
بودن یا نبودن ، مسئله این نیست،
حرف سرنیستی و نبودن توست...
شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟؟؟
چه ستمگر است انکه از جیبش به تو می بخشد،تا از قلب تو چیزی بگیرد
24975 بازدید
4 بازدید امروز
20 بازدید دیروز
37 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian