×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سخن عشق

مرثیه

 نمی دانم از درد گریختی یا من ؟!

که دستهایم طعم درد می دهد وصدایم شبیه توبه ی گرگ است ! ... 

من از آواره گی ی سالهای پیش از این با تو حرف زدم

و زندگی مستعارم را به پیشنهاد تو از تناسخ خاطره های ناقصمان به بلوغ دردناکی مبتلا کردم

چه اعتراف سهمناکی بود وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید
تو می دیدی چگونه حرفهای تردم شبیه شعر می شود

و من از ستوه این همه حرف چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم 

من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم

و این شهامت تلخ مردانه را لای سیگارهایم سوزاندم

تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .
ولی کاش شکوه تنهاییم را نمی آشفتی 

من از زل زدن خورشید روی پنجره بیزارم

و بخشش ابر یادم داد که ببارم وبگذرم...

حالا آینه ها را به باقی روزهای تو تقدیم می کنم تا از انعکاس خنده هایت مست شوی

 بودن یا نبودن ،  مسئله این نیست،

حرف سرنیستی و نبودن توست...

دوشنبه 29 بهمن 1391 - 6:45:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ali

aliakvariume

http://akvariume.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 29 بهمن 1391   10:19:16 PM