×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سخن عشق

من تمام تو را زیسته ام...

 

من تمام تو را زیسته ام...

رقص ساکن مردمک هایت

دستپاچه ام می کند

بوسه ای از دهان من می افتد

لبه های دهان تو می پرد

و از زخم های عشق بازیمان خون جاری می شود

بوی کند خون , بوی لخت شدن می دهد

عریان می شویم در هم

اندام عاصی تو

زیر تردید انگشتان من دل می زنند

نمی دانم

پرنده ای مهاجر تنم

چه وقت از مرز های آغوشت  گذشت

که در تعلیق بوسه هایت

به نا موجودیت نقطه ای بی شکل مبدل شد ام

و هیچ های بر آمده ام

در خطوط انتزاعی پیکرت

گم  شد...

دوشنبه 26 فروردین 1392 - 10:12:21 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم