رقص ساکن مردمک هایت
دستپاچه ام می کند
بوسه ای از دهان من می افتد
لبه های دهان تو می پرد
و از زخم های عشق بازیمان خون جاری می شود
بوی کند خون , بوی لخت شدن می دهد
عریان می شویم در هم
اندام عاصی تو
زیر تردید انگشتان من دل می زنند
نمی دانم
پرنده ای مهاجر تنم
چه وقت از مرز های آغوشت گذشت
که در تعلیق بوسه هایت
به نا موجودیت نقطه ای بی شکل مبدل شد ام
و هیچ های بر آمده ام
در خطوط انتزاعی پیکرت
گم شد...
شما اگه خدا بودین چیکار می کردین؟؟؟
چه ستمگر است انکه از جیبش به تو می بخشد،تا از قلب تو چیزی بگیرد
25009 بازدید
17 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
26 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian